نفس ماماننفس مامان، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

کوچولوی ناز مامانی زودتر بدو بغلم

بوی مادرانگی

خدایا شکرت هزاران بار شکرررررررررررر بالاخره من هم مادر میشوم .وای که چقدر لذت بخشه چقدر شیرینه مادر شدن اینکه ی قلب کوچولو تو وجودت تالاپ تولوپ کنه هنوز باورم نمیشه ولی تو هستی  توی وجود منی هر بار با شنیدن صدای قلبت با دیدن دست و پاهای چند میلیمتریت قند تو دلم اب میشه و خداروشکر میکنم که منو لایق مادر شدن دونست. با همه سختیهایی که کشیدم دارم به لحظات خوبش نزدیک میشم . نفس مامان نمیخام بگم چه چیزایی بهم گذشت چون خیلی سخت بود عذاب بود .اون کسانی که تو پروسه درمان هستن کاملا درک میکنن امپولا کبود شدنها  دردها و اعصاب ضعیف و جواب منفی و ........ولی خداروشکر گذشت همه اینها الان برام شیرینه چون تو رو بهم رسوند . نفسم بی صبر...
20 آذر 1394

مادر

بچه عجیب ترین موجود دنیاست,می اید,مادرت میکند عاشقت می کند رنجی ابدی در وجودت میکارد. تا اخرین لحظه عمر عاشق نگهت میدارد و تمام.....! به گمانم مادر بودن یک نوع دیوانگی است وقتی مادر میشوی رنجی ابدی به سراغت می اید رنجی نشات گرفته از عشق... مادر که میشوی میخواهی جهان را برای فرزندت ارام کنی. میخواهی بهترینها را از آن او کنی. وقتی می خزد چهار دست و پا میرود راه میرود و میدود تو فقط تماشایش میکنی و قلبت برایش تند می تپد.... از دردش نفست میگیرد روحت از بیماری اش زخم میشود . مادر که میشوی کس دیگری میشوی کسی که وجودش پر از عشق و جنون و دیوانگی است.   روز مادر مبارک ...
22 فروردين 1394

عشق

دو زن بودند که همدیگرو نمیشناختند یکی که به یاد نداری و دیگری که مادر می نامی یکی ستاره راهنمای تو شد و دیگری خورشیدت اولی به تو حیات داد و دومی زندگی آموخت یکی به تو ملیت داد و دیگری برایت اسم برگزید یکی به تو استعداد داد و دیگری هدف یکی به تو احساس داد و دیگری ترست را التیام بخشید یکی اولین تبسم شیرین تو را دید و دیگری اشکت را پاک کرد یکی برایت خانه ای جستجو کرد که برای خود هرگز فراهم نشده بود و دیگری در اشتیاق فرزندی دعا کرد و دعایش مستجاب شد اکنون تو با اشکهایت از من میپرسی سئوالی که قدمت دیرینه داردو پاسخش هنوز یافت نشده است وراثت یا محیط تو حاصل کدامی؟ هیچکدام عزیزم ....
13 دی 1393

نذر

امروز 7 محرم روز حضرت علی اصغره.خیلی ها میگن علی اصغر امام حسین باب الحوائج هستش و با دستای کوچولوش دستاتونو میگیره.منم امسال نذر علی اصغر شش ماهه رباب کردم که دستمو بگیره . شیر و کیک گرفتم و بردم برای فرشته های کوچولویی که توی شیر خوارگاه هستن .چند تاییشونو از پشت شیشه دیدم .وای که چقدر ناز بودن .چقدر حس خوبی داشتم احساس ارامشی که اصلا دلم نمیخواست از اونجا بیام بیرون. دوست داشتم میرفتم و از نزدیک بچه ها رو نوازش میکردم باهاشون بازی میکردم ولی خب قانون بود و اجازه بازدید نبود. به امید روزی که فرشته ما هم خیلی زود بیاد پیشمون. ...
10 آبان 1393

بوی محرم

امشب شب اول ماه محرمه.یک محرم دیگر امد و حال و هوای عزاداری و سینه زنی ... امسال نذر کردم روز 7 محرم به نیت حضرت علی اصغر شیر و کیک بگیرم و بدم به بچه های شیر خوارگاه. میخوام متوسل بشم به طفل شش ماهه امام حسین که دل نا ارومه منو آروم کنه.انشالا که خدا فرشتمونو صحیح و سالم بزاره بغلمون. خدایا به حق این ماه ..به حق ابا عبدالله و طفل شش ماهشون دامن همه دوستان منتظرم رو سبز کن. آمین
3 آبان 1393

تقدیم به دختر عزیزم

چشمای بسته تو رو با بوسه بازش میکنم قلب شکسته تو رو خودم نوازش میکنم نمیزارم تنگ غروب دلت بگیره از کسی تا وقتی من کنارتم به هر چی میخوای میرسی خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت کاشکی تو هم بفهمی که میمیرم از نبودنت خودم به جای تو شبا ,بهونه هاتو میشمارم جای تو گریه میکنم جای تو غصه میخورم هر چی که دوست داری بگو حرفای قلبتو بزن دلخوشیهات مال خودت دردودلات برای من من واسه ی داشتن تو قید یک دنیا رو زدم کاشکی ازم چیزی بخوای تا به تو دنیامو بدم خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت کاشکی تو هم بفهمی که میمیرم از نبودنت &nb...
15 مهر 1393

3سال گذشت

3سال گذشت از زمانی که تو را صدا کردیم و نیامدی.عزیزه مادر چقدر ناز داری تو .نمیدونم چطور میخای بیای پیشمون فعلا که ما رو بین چند  راهی گذاشتی.دلم تنگه برات تر خدا هر جا که هستی هر جور که میخوای بیای زودتر بیا .بیا که دیگه طاقت ندارم اگه قراره  دختر نازدونه من از اسمونا بیاد از خدا میخوام تا چند ماهه دیگه تو بغلم باشی و خونمونو روشن کنی. اگرم کوچولوی من قراره بیاد تو دل مامانی بازم از خدا میخوام تو رو زودتر بزاره تو دلم تا این انتظار لعنتی تموم بشه. از همه دوستام میخوام برام دعا کنن . ...
12 شهريور 1393

دلتنگم برای کودکی

دلم گرفته از دنیا ..دلم گرفته از زندگی ..دلم گرفته از ادمهایی دور و برم..دلتنگم برای عزیزانم که دیگر نیستند..دلتنگم می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود . عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود ...
5 فروردين 1393

آغاز سال 93

امروز پنجمین روز از بهار است سالی جدید و بهاری نو سال 92 باهمه خوبیها و بدیها باهمه آغازها و پایانها با همه دلتنگیها , شادی ها و غمها ,و با  همه چشم انتظاریها و غصه خوردنها وصبوری کردنها به پایان رسید....    و اینک وارد سال جدید سال 93 میشویم . . . ولی باز هم دونفره بودیم بر سر سفره هفت سین .نمیدانم تقدیر من در سال اسب چیست؟امیدوارم هرچه باشد خوب باشد .سلامتی و خوشبختی در راس همه چیز ..   عیدتان مبارک ...
5 فروردين 1393

فرشته اسمانی

  مینویسم برای دخترم برای کودکم که در قلب من آشیانه کرده .من کودکم را در قلبم پرورش خواهم داد در انجا رشد خواهد کرد اما بیشتر یا کمتر از یک نوزاد که 9 ماه در رحمه مادرش است نمیدانم!! فقط میدانم که با وجودش است که قلب من میتپد . من یک فرشته آسمانی را خواهم داشت   ...
1 بهمن 1392