نفس ماماننفس مامان، تا این لحظه: 8 سال و 29 روز سن داره

کوچولوی ناز مامانی زودتر بدو بغلم

آرزو

کسی به خدا گفت اگر سرنوشت مرا تو نوشتی پس چرا آرزو کنم؟ خدا گفت:شاید نوشته باشم هر چه ارزو کند...... ...
8 خرداد 1391

کودک من

  عاقبت در يك شب از شب هاي دور كودك من پا به دنيا مي نهد آن زمان بر من خداي مهربان نام شور انگيز مادر   مي نهد بينمش روزي كه طفلم همچو گل در ميان بسترش خوابيده است بوي او چون عطر پيك ياس ها در مشام جان من پيچيده است پيكرش را مي فشارم در برم گويمش چشمان خود را باز كن همچو عشق پاك من جاويد باش در كنارم زندگي آغاز كن...   ...
7 خرداد 1391

دلم هواتو کرده

کوچولوی خوشگلم اگه بدونی چقدر امشب دلم هواتو کرده .اخه چرا با من قهری؟؟ چرا خودتو به من نشون نمیدی؟ مامانی من تو رو از امام رضا خواستم ....اقا رو قسم دادم که به دل شکستم نگاه کنه و تو رو زود بفرسته پیش ما.... یا امام رضا ..یا ضامن اهو ....جوابمو بده.....به همه کسانی که منتظرن نگاه کن ...به دلهای منتظرشون...به دلای شکستشون ....به تمام دوستام که سالهای سال به دنبال درمان هستن یه نی نی خوشگل و سالم و صالح بده ......امیییییییییییییییییییییییییییییییینننننننننننننننننن  یه جورایی منتظر معجزه هستم هر روز دعا میکنم که تو اومده باشی توی دل مامانی بدون اینکه من خبر داشته باشم ...نمیدونی چه لذتی داره لذت مادر شدن.......... .البته من هنو...
1 خرداد 1391

مادر

سلام ببخشید که من با ١روز تاخیر اومدم مطلب بنویسم اخه دیروز روز مادر بود ولی من به خاطر سر زدن به مامان گلم نتونستم بیام اینجا. مامان عزیزم باهمه وجود دوستت دارم ودعا میکنم همیشه سایتون بالا سر ما باشه     وبرای همه مادرانی که دستشون از دنیا کوتاه شده طلب مغفرت میکنم. مامانم مامان مهربونم میدونم که چقدر دلت میخواد نوه دار شی و به خاطر همینه که تا حالا بهت نگفتم بچه دار نمیشیم ولی دعای مادر در حق فرزندش حتم دارم که میگیره پس از همینجا عاجزانه ازت میخوام برام دعا کنی تا سال دیگه منم طعم مادر بودنو بچشم مامان جونم این شعرو به شما و همه مادران تقدیم میکنم مادرم ای بهتر از فصل بهار مادرم روشن تر از هر چشمه سار مادرم...
24 ارديبهشت 1391

قلب من خانه ی خداست

ممکن است گاهی گریه کنم ولی هیچگاه در تنهاییی گریه نمیکنم خداوند اینجاست اشکهای مرا پاک میکند......چون............ قلب من خانه ی خداست. ممکن است گاهی بیفتم و بلغزم اما هرگز در سقوط تنها نمی مانم خداوند هست ومرا بلند میکند....چون...... قلب من خانه خداست شاید گاهی رنج بکشم اما هرگزدر این رنج کشیدن تنها نمی مانم پروردگار مرا از رنجها رها میکند .....چون...... قلب من خانه ی خداست خوشحالم برای اینکه میدانم هرگز تنها نیستم خداوند همواره با من است....چون....... قلب من خانه ی خداست ...
31 فروردين 1391

بابایی

سلام کوچولوی من مامانی روزی که من اینجا رو واسه شما درست کردم خواستم به بابایی بگم ولی پشیمون شدم پیش خودم گفتم بذار یه کم رونق بهش بدم بعدا.....چند شب پیش بابایی زنگ زد و گفت که دلش خیلی گرفته بابایی میگفت دلش گرفته از این که نمیتونه بچه دار بشه از این که من نمیتونم مامان بشم خلاصه خودشو مقصر میدونست من تازه فهمیدم چقدر بابایی این مدت ناراحت بوده و به روی خودش نمی اورده باباییت میگفت شبا که نماز میخونه به خاطر این میره توی اتاق که من اشکاشو نبینم عروسک من بابایی همه اینا رو با گریه میگفت . نمیدونی دلم کباب شد واسش من طاقت ناراحتی باباییتو ندارم اونم اگه بخواد گریه کنه منم بهش گفتم که فقط وجود خودش برام مهمه و بدونه اون فسقلیمو نمیخوام .ی...
30 فروردين 1391

فرشته کوچولوی من

  سلام نازنین مامان و بابایی.   خیلی دوست دارم بدونم الان کجا داری پرواز میکنی با اون بالهای کوچولوی خوشگلت که دوست نداری بیای پیش ما.. ..فسقلی من کاش گاهی میومدی به ما هم سر میزدی حال و روز ما رو ببینی شاید دلت بسوزه اونوقت بری پیش خدا و ازش بخوای که زودتر بفرستتت تو این دنیا...   میدونی عزیزمامان من شنیدم بچه ها قبل از به دنیا اومدنشون تو اون دنیایی که زندگی میکنن وقتی هنوز مامان وباباشون همدیگرو پیدا نکردن انقدر تلاش میکنن تا اونا رو به هم برسونن تا اینکه خودشون زودتر بیان تو جمع آدمای زمینی...حالا فسقلی من منو بابایی که خیلی وقته همدیگرو پیدا کردیم پس تمام تلاشتو بکن تا خدا رو راضی کنی وجود نازنینتو به ما...
29 فروردين 1391

سلام

سلام عزیز مامان نمیدونم الان کجایی وچه کار میکنی مامانی تصمیم گرفته از امروز باهات درد ودل کنه اخه مامانی خیلی تنهاست ونمیتونه حرفاشو به کسی بگه جز شما وبابایی میدونی فرشته ی من باباییت پیش ما نیست فقط چند روز میاد و میره به خاطر همین من تنهام و روز به روز نبودنتو بیشتر حس میکنم. منو بابایی الان چند ماهه که منتظرتیم ولی اینطوری که معلومه بابایی ی مشکل پزشکی داره و ما نمیتونیم عزیز دلمونوبغل کنیم فعلا باید منتظر باشی مرتب میام و باهات حرف میزنم فرشته ناز مامان.... ...
29 فروردين 1391