نفس ماماننفس مامان، تا این لحظه: 8 سال و 24 روز سن داره

کوچولوی ناز مامانی زودتر بدو بغلم

نی نی سایت

1391/7/4 1:02
نویسنده : مامان منتظر
406 بازدید
اشتراک گذاری

فندق من ,مامانی توی نی نی سایت دوستای زیادی داره که همه حرفای همو میفهمیم درک میکنیم

چون تقریبا همگی مشکلاتمون مثل همه.با ناراحتی هم ناراحت میشیم با شادیها شاد میشیم

وقتی یکی مامان میشه همه از خوشحالی بال در میاریم ولی زمانی که یکی هم جواب ازمایشش منفی

متاسف میشیم.خوبی این دنیای مجازی به اینه که تمام حرفایی که روی دلمون سنگینی میکنه با هم در

میون میذاریم مثلا همین مساله ناباروری اگه اونجا نبود من تا حالا دق کرده بودم چون هیچکی از خانواده نمیدونه.وهمه حرفا رو دلم سنگینی میکرد .

چند روزی بود که خیلی ناراحت بودم به خاطر خاله ارامی,اخه دوقلوهاش تو ماه 5 رفتن پیش خدا...گریه

بعد از کلی تلاش و درمانو عمل اینبار با مثبت شدنش داشت طعم مادر شدنو میچشید ولی خواست خدا

چیز دیگه ای بود هنوز تو شوک این موضوع بودم که 2روز پیش فهمیدم 2قلوهای خاله تبسم هم پرواز کردن

اونم تو ماه چهارم ...تعجب اصلا باورم نمیشه خدایا چرا؟چرا باید اینطور بشه خاله تبسم بعد از 7بار میکرو

بالاخره مامان شد ولی حالا............

دارم فکر میکنم این که میگن تا وقتی خدا نخواد برگی از درخت نمیوفته در این موردم همینه

وقتی نخواد بچه بده با هر روشی و با هر عملی هم نمیشه تا زمانش برسه امیدوارم همه دوستام همه

اونایی که سالیان زیادی منتظر مامان شدنن هرچه زودتر به ارزوی دلشون برسن و خدا دامنشونو سبز کنه

امین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

زینب (مامان امیر عباس)
5 مهر 91 0:42
سلام ... واقعا همین طوره ... اگه خدا نخواد هیچ برگی نمی افته ... اما قربون حکمت و مهربونیش برم... به بعضی ها که بچه نمی خوان بچه میده اما به بعضی ها مثل من که عاشق بچه هستن بعد این همه سال بچه میده بعد هم میگیره ... من بعد 2 سال باردار شدم البته نه با درمانهای سخت اما بارداریم 2 سال طول کشید ... چقدر خوشحال بودم ... بعد اون چه سختی ها که نکشیدم دوران بارداری اما امید داشتم ... قربون حکمتش , تو قشنگترین لحظه زندگیم چنان ضدحالی بهم زد که هنوز بعد 15 روز نمی تونم از جام پاشم ... تو لحظه ای که همه میگفتن مبارکه وووبچت سالمه ....... یهو پسرم فرشته شد و رفت پیش صاحب اصلیش ... من موندم و تنهایی و غم و دستهای خالی و سینه های پر شیر که هر روز داغ دلم و تازه میکنن... نمیشه حکمت خدارو فهمید ... ما که جز گفتن شکر کار دیگه ای نمی تونیم انجام بدیم ... مال خودش بود صاحب اصلیش بود 9 ماه بهم داد بعد پس گرفت ....
مامان آینده (آرزو)
14 مهر 91 15:17
سلام عزیزم ممنون که اومدی و نظر گذاشتی و سر زدی ...آره واقعا منم تو حکمت خدا موندم ...قربون حکمتش برم که دادش رحمته و ندادش حکمت ...آره خیلی سخته آدم با تمام امیدش ..امیدوار بشه و بعد ....نمیدونم چرا ولی هر چی هست که هیچ کار خدا بی حکمت نیست و صلاح و خیری درش هست ....منم الان چند وقتیه که منتظرم ولی هنوز خبری نیست ...میدونم هنوز نوبتمون نشده و وقتش نیست ولی امیدوارم که خدا هر چه زودتر همه منتظرا رو حاجت روا کنه ...و به آرزوشون برسونه ....آمین..<