نفس ماماننفس مامان، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

کوچولوی ناز مامانی زودتر بدو بغلم

سلام

سلام عزیز مامان نمیدونم الان کجایی وچه کار میکنی مامانی تصمیم گرفته از امروز باهات درد ودل کنه اخه مامانی خیلی تنهاست ونمیتونه حرفاشو به کسی بگه جز شما وبابایی میدونی فرشته ی من باباییت پیش ما نیست فقط چند روز میاد و میره به خاطر همین من تنهام و روز به روز نبودنتو بیشتر حس میکنم. منو بابایی الان چند ماهه که منتظرتیم ولی اینطوری که معلومه بابایی ی مشکل پزشکی داره و ما نمیتونیم عزیز دلمونوبغل کنیم فعلا باید منتظر باشی مرتب میام و باهات حرف میزنم فرشته ناز مامان.... ...
29 فروردين 1391

دلتنگی

سلام فسقلی مامان.خوبی خوشی؟ نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده دوست دارم همیشه بیامو باهات حرف بزنم بعضی وقتا به خدا گله مند میشم که چرا بعضی ها تو زندگی همه چی دارن هر چیزی که بخوان همون موقع فراهم میشه اصلا معنای سختی و مشکلو نمیدونن . اونوقت یکی هم مثل ما مشکل روی مشکل. هر کدوم حل میشه یکی دیگه جاشو میگیره به خدا بعضی وقتا خسته میشم میدونم شاید یه کم ازت دور شدم خدا جونم ولی باور کن با همه وجود دلم با توهست. فسقلی من تر خدا زودتر بیا بغل من و بابایی. ...
26 فروردين 1391

چی میشد اگه خدا

چی میشد اگه خدا امروز وقت نداشت به ما برکت بده, چرا که ما وقت نکردیم دیروز از او تشکر کنیم. چی میشد اگه خدا فردا دیگه ما را هدایت نمیکرد ,چون امروز اطاعتش نکردیم. چی میشد اگه خدا امروز با ما همراه نبود, چرا که دیروز قادر به درکش نبودیم. چی میشد که دیگه شکوفا شدن گلی را نمیدیدیم ,چرا که وقتی خدا بارون فرستاده بود گله کردیم و شکر نکردیم.   چی میشد اگه خدا عشق و مراقبتش را از ما دریغ می کرد, چرا که ما از محبت ورزیدن به دیگران دریغ کردیم. چی میشد اگه خدا در خا نه اش را می بست ,چرا که ما در قلبهای خود را بسته بودیم. چی میشد اگه خدا امروز به حرفهامون گوش نمیکرد ,چون دیروز به دستوراتش خوب عمل نکردیم. چی میشد...
26 فروردين 1391